با خبر شدیم که دوست عزیزمان سید محمد کاظم پورفاطمی از جمع ما رفت. البته فکر می کنم بیش از دو ماه از فوت همکلاسی عزیزمان می گذرد. برای من که شوک بزرگی بود و قطعاً برای تمام کسانی که ایشان را می شناختند. سید جان، تسلیت ما را بپذیر و بدان همیشه در یاد و خاطره ما هستی....
کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام
آقای سید محمدکاظم پورفاطمی
ضایعه درگذشت پدر مهربان و مومنتان را از صمیم قلب تسلیت عرض نموده خداوند متعال روح پاکش را با مولایش علی (ع) محشور نماید و به شما صبر جزیل عنایت فرماید.
جرأتورزی یکی از مهمترین مهارتهای زندگی است که به افزایش اعتماد به نفس خودمان و جلب احترام دیگران منجر میشود.
خیلی از آدمها در رویارویی با مشکلات زندگی ناتواناند و در مقابل، عدة دیگری میتوانند از این مشکلات به آسانی عبور کنند و به کسانی تبدیل شوند که ما به آنها میگوییم آدمهای موفق.
روانشناسان با بررسی زندگی همین آدمها به فرایندهای مشابهی دست پیدا کردند تحت عنوان «راهبردهای مقابلهای» و مشاهده کردند که این راهبردها یک ویژگی مهم دارند:
میشود آنها را آموزش داد. پس از این کشف، روانشناسان در کارگاههای عمومی، مراکز مشاوره و روان درمانی، مدارس و حتی ادارات دولتی آموزشهایی را رواج دادند که نامهای متفاوتی داشت: مهارتهای مقابلهای، مهارتهای انطباقی و یا مهارتهای مقابله با تغییرات زندگی؛ که این آخری توی ایران خلاصه شده و تبدیل شده است به «مهارتهای زندگی».
یکی از جذابترین و کاراترین مهارتهای مقابلهای، جرأتورزی است. جرأتورزی ترجمة کلمة انگلیسی Assertiveness است. متأسفانه این کلمه در زبان فارسی و در کتابهای مختلف، به شکلهای مختلفی آمده است: جرأتورزی، جرأتمندی، ابراز وجود، قاطعیت و... بعضیها هم خودشان را راحت کردهاند و گفتهاند: «مهارت نه گفتن». به نظر میرسد جرأتورزی، بهتر ابعاد این مهارت را منتقل میکند.
جرأتورزی توانایی ابراز خود و احقاق حقوق خود بدون تجاوز به حقوق دیگران است. عمل به شیوة جرأتورزانه به شما اجازه میدهد تا اعتماد به نفس را در خود حس کنید و موجب برانگیختن حس احترام دوستان و آشنایان شوید.
جرأتمندی امکان دستیابی به روابط صادقانه را افزایش میدهد و به شما کمک میکند تا دربارة خودتان احساس بهتری داشته باشید و بر موقعیتهای روزمره، تسلط بیشتری پیدا کنید. جرأتورزی رابطة تنگاتنگی دارد با حقوقی که ما بهعنوان یک فرد برای خودمان در نظر میگیریم. فرد جرأتورز دربارة خودش به حقوق زیر باور دارد:
من حق دارم زندگی خودم را خودم هدایت کنم، هدفها و آرزوهایم را خودم مشخص و آنها را اولویتبندی کنم
من حق دارم که ارزشها، باورها و عواطف خاص خودم را داشته باشم و حق دارم به خاطر این ارزشها، باورها و عواطف به خودم احترام بگذارم.
من حق دارم به دیگران بگویم دوست دارم با من چگونه رفتار شود.
من حق دارم بگویم «نه»، «من نمیدانم»، «من نمیفهمم» یا حتی «من اهمیت نمیدهم» و البته حق دارم قبل از ابراز آنها زمانی برای فکر کردن در موردشان داشته باشم.
من حق دارم از دیگران درخواست اطلاعات یا کمک کنم بدون این که به خاطر نیازهای خود دستخوش احساسات منفی شوم.
من حق دارم افکارم را تغییر دهم، اشتباه کنم و گاه غیرمنطقی عمل کنم و البته پیامدهای آن عمل را کاملا میپذیرم.
من حق دارم خودم را دوست بدارم، هر چند میدانم کامل نیستم و گاهی کارها را پایینتر از حد توانایی کامل خود انجام میدهم.
من حق دارم روابط مثبت و رضایتبخش برقرار کنم. روابطی که در آن احساس آرامش کنم و آزادم صادقانه احساسم را بیان کنم و حق دارم روابط خود را اگر نیازهایم را برآورده نسازد، تغییر یا خاتمه دهم.
من حق دارم زندگی خود را به هر شیوهای که خودم میخواهم تغییر و تحول دهم.
من حق دارم مسؤول مشکلات دیگران نباشم.
من حق دارم انتخابهای خاص خودم را داشته باشم و دلیلی برای توجیه همة آنها به دیگران وجود ندارد.
جرأتها و آدمها
با کمی آسانگیری میتوانیم بگوییم آدمها در مورد ابراز حقوقشان در روابط اجتماعی چهار دستهاند:
1 ـ منفعل: این آدمها معمولا سبک ارتباطی منفعلانهای دارند. اگر بخواهیم کلمة صریحتری به جای صفت این افراد بگذاریم «بیجرأت» بهترین گزینه است. ما در ظاهر این افراد را فروتن، صبور، از خود گذشته و مهربان میبینیم اما آنها به خاطر این که به دیگران اجازه میدهند به راحتی حقوق و احساساتشان را نادیده بگیرند، همیشه در درون خود ناراحتاند و با خودشان کلنجار میروند.
آنها یا به حقوق خود مطلع نیستند، یا آنها را باور ندارند و یا با وجود اطلاع و باور به حقوق خود، بلد نیستند جرأتورزانه عمل کنند. این افراد صدایی آرام و لرزان دارند، حرف خودشان را بهراحتی پس میگیرند و مکررا عذرخواهی میکنند.
این آدمها برای دل دیگران زندگی میکنند. البته منفعل بودن راه راحتی است. مسلما ما وقتی جرأتورز باشیم بیشتر باید با کجفهمیها، انتقادها و اخمهای اطرافیان روبهرو شویم و این کار آسانی نیست.
2 ـ پرخاشگر: آنقدر این آدمهای دور و بر ما زیادند که شاید نیازی به توضیح این سبک ارتباطی نباشد. این افراد جرأتمندی را با خشونت اشتباه گرفتهاند. آنها حقوق خود را به قیمت نادیده گرفتن حقوق دیگران به دست میآورند.
پرخاشگرها با منفعلها یک زوج مکمل ناعادلانه را تشکیل میدهند. متأسفانه در فیلمهای خشونتآمیز قهرمانان پرخاشگر اما موفق به شدت تبلیغ میشوند. آنها جوری حرف میزنند که دیگران احساس حقارت، گناه، اندوه و نادانی میکنند. آنها با صدای بلند صحبت میکنند، طعنه و کنایه میزنند، رفتار شما را مکررا با «تو باید...» و «تونباید...»
ارزشگذاری مینمایند، شما را دلسرد میکنند، به شما برچسب میزنند و همیشه ملیتها و جنس مخالف و دیگران را تحقیر میکنند.
3 ـ پرخاشگر منفعل: این دسته جالبترین و البته غیرقابل تحملترین سبک ارتباطی را دارند. این افراد به دلایل مختلف ممکن است احساس خشم یا خصومت نسبت به دیگران را تجربه کنند، اما نه توانایی بیان آن را دارند و نه میتوانند این احساسها را تحمل کنند.
آنها شیوهای غیرمستقیم و انحرافی را برای خالی کردن خشم خود برمیگزینند. لج کردن، کم کاری، با استفاده از هیجانهای تأثیرگذار (مثلا گریه یا قهر) باجگیری کردن و جابهجا کردن خشم به اشیا مثلا پنچر کردن ماشین از شیوههای شیطنتآمیزی است که این افراد به کار میبرند.
بعضی میگویند این سبک تا حدی ناخودآگاه و خودکار به کار برده میشود. البته وقتی این کارها تکرار شوند و نتیجه بخش باشند بعید هم نیست که اتوماتیک شوند.
کارمندی که کار ده دقیقهای شما را به خاطر احساس خشم از ارباب رجوعهای دیگر یا رئیس توی دوساعت انجام میدهد، نمونة یک فرد پرخاشگر منفعل است.
4 ـ جرأتورز: همانطور که گفتیم جرأتورزی، توانایی ابراز خود و احقاق حقوق خود بدون تجاوز به حقوق دیگران است. افراد جرأتورز بدون این که پرخاشگری کنند و یا از راههای غیرمستقیم ابراز هیجانها استفاده کنند به حقوق خودشان دست مییابند.
آنها افکار و احساسات خودشان را خود انگیخته و صریح بیان میکنند. این آدمها در عین حال افرادی مورداعتماد، پذیرا و شنونده نیز هستند. آنها اگر با شما مخالف باشند بدون اینکه بیاحترامی کنند نظرشان را میگویند.
جرأتورزی به چه درد میخورد؟
حتما بارها اتفاق افتاده است که توی موقعیتی قرار بگیرید که از شما درخواستی شود که با آن موافق نیستید. دوستی شما را برای تجارت شبکهای پرزنت میکند، کسی از شما میخواهد الکل یا موادمخدر مصرف کنید و یا فردی از جنس مخالف از شما تقاضای ازدواج میکند.
جرأتورزی به شما کمک میکند که معقولانه این تقاضاها را رد کنید. علاوه بر این جرأتورزی در موقعیتهای زیر هم به دردتان میخورد:
ـ تقاضای معقول از دیگران
ـ برخورد درست با مخالفت دیگران
ـ جلوگیری از تعارضات پرخاشگرانة غیرضروری
ـ اعلام موضع خود در تصمیمهای جمعی
جرأتورزی در سه حرکت
برای ورود به دنیای آدمهای جرأتورز لااقل باید از سه مرحلة زیر عبور کنید:
پیش از اعلام موضع
1ـ ابتدا از موضع خود مطمئن شوید، یعنی مشخص کنید که میخواهید بگویید بله یا خیر. اگر مطمئن نیستید، بگویید که برای پاسخ دادن باید کمی فکر کنید. به شخص مقابل بگویید که بداند چه زمانی پاسخ خواهید گفت.
2ـ اگر شما کاملا متوجه نشدهاید که فرد مقابل از شما چه تقاضایی دارد، از او توضیح روشنی بخواهید.
اعلام موضع با جمله سه بخشی
این مرحله در واقع مهمترین تکنیک جرأتورزی را در برمیگیرد. قبل از توضیح این تکنیک باید بیاموزیم که هر ارتباط کلامی با یک سری رفتارهای بدنی همراه است. این رفتارهای بدنی که به زبان بدن معروفاند دارای معناهای فرهنگی خاص خود هستند.
در رفتارهای جرأتورزانه بدن باید راست باشد. سر بالا نگه داشته شود، رابطة چشمی مستقیم برقرار شود و در مجموع در صدا و رفتار فرد، قاطعیت و اطمینان موج بزند.
فرض کنید دوستی میخواهد واکمنتان را قرض بگیرد. قاطعانهترین و در عین حال محترمانهترین جملهای که میتوانید بگویید از سه بخش تشکیل شده است:
1ـ بخش همدلانه یا بازخورد مثبت: این بخش که با کلمة «من» شروع میشود فضا را دوستانه میکند و از پرخاشگرانه بودن جملهتان جلوگیری میکند. همچنین طرف مقابل معمولا میفهمد که شما علت درخواست و مشکل او را درک کردهاید: «من میدونم که تو واکمن من رو لازم داری...»
2ـ بخش استدلالی: در این بخش دلیل یا دلایل تصمیم خودمان را اعلام میکنیم. این دلایل باید تا حد ممکن کوتاه، واضح و روشن باشند. یادتان باشد آوردن دلیل اضافی به ضرر خودتان تمام میشود: «اما چون تصمیم گرفتم واکمنم رو به کسی قرض ندهم/ یا/ چون در طول روز به واکمنم احتیاج پیدا میکنم...»
3ـ بخش قاطع اعلام تصمیم: خیلیها به این بخش نمیرسند و به همین خاطر جملة ناتمامشان موجب میشود طرف مقابل سوء استفاده کند و سکوت در این بخش را دلیل بر رضایت بگیرد. در این بخش ما تصمیممان را بدون تعارف اعلام میکنیم: «واکمنم رو بهات نمیدم.»
کلا به این نوع جملههای سه بخشی «رد قاطعانه» یا «جرأتورزی قوی» گفته میشود. اگر طرف مقابل درخواست را تکرار کرد ما دقیقا همین جمله را بیکم و کاست تکرار میکنیم.
سعی کنید در این مرحله علاوه بر زبان بدن قاطعانه مخصوصا در بخش اول، جملة زبان بدنتان دوستانه باشد. معمولا افراد منطقی با یک یا دو بار شنیدن این جملة سه بخشی قانع میشوند و گرنه مجبورید تکنیکهای مرحله سوم را به کار ببرید.
اعلام موضع در شرایط خاص
اگر طرف خیلی سمج بود میتوانید از تکنیکهای خاص استفاده کنید:
1ـ سیدی خشدار: در این تکنیک که به آن «صفحة خط افتاده» هم میگویند ما دقیقا مثل یک سیدی آسیب دیده مرتب یک جمله را بیکم و زیاد تکرار میکنیم.
این جمله در ابتدا همان بخش دوم و سوم مرحله قبل است و بعد میتوانید فقط به بخش آخر اکتفا کنید. یادتان باشد که شما هیچ چیزی نمیشنوید. شما یک سیدی خشدار هستید که هیچ استدلالی را نمیشنوید. زبان بدن شما باید قاطعانه و بدون تغییر باشد.
شما اگر جای طرف مقابل باشید، از این همه تکرار خسته نمیشوید؟ خب، هدف ما هم همین است.
2ـ قاطعیت پیشرونده: شما میتوانید از یک جملة سه بخشی محترمانه شروع کنید و در صورت ادامه، مرتب زبان بدن و لحن و محتوای جملهتان را قاطعانهتر کنید و اگر جواب نداد محیط را ترک کنید. این تکنیک برای ایستادگی در مقابل دعوت به سیگار و مشروب و موادمخدر توصیه میشود. به این روش جرأتمندی فزاینده هم گفته میشود.
3ـ خلع سلاح: همانطور که گفتیم افراد پرخاشگر با برچسب زدن و جریحهدار کردن احساساتتان میخواهند به هدفشان برسند. شما بعد از به کار بردن جملة سه بخشی در مقابل این افراد معمولا میشنوید: «خیلی خودخواهی»
بهترین راه در مقابل این افراد این است که بگویید «اگه این کار خودخواهیه آره من خودخواهام» و او سلاحش را از دست داده است! البته یادتان باشد حتما مطمئن باشید طرف میخواهد سوء استفاده کند.
4ـ خود را به خنگی زدن: این تکنیک در مقابل انتقادهای زیاده از حد کاربرد دارد. در مقابل این موقعیت خود را به خنگی بزنید. مثلا اگر کسی به نحوة کار کردن شما ایرادی غیر منطقی گرفت و گفت «تو کار خودتو بلد نیستی» میتوانید زبان بدن سادهلوحانه به خودتان بگیرید، یک لبخند احمقانه بزنید و بگویید: «آره اتفاقا خودمم فکر میکنم کارمو بلد نیستم!»
5 ـ عوض کردن موضوع صحبت: وقتی شما با چند بار گفتن جملة سه بخشی نتیجه نگرفتهاید موضوع صحبت را عوض کنید.
مهارتهای زندگی ایرانی
یکی از آشنایان 20 سالهام از وقتی که کلاس دوم ابتدایی بوده، یعنی از وقتی که فقط 8سال داشته، مجبور شد به خاطر ادامة تحصیل پدرش به استرالیا برود و تا دوم دبیرستان آنجا بماند.
چند روز پیش وقتی در مورد همین مهارت با او حرف میزدم گفت اتفاقا ما توی کلاس سوم ابتدایی درسی به نام مهارت نه گفتن داشتیم.
دوست من یادش آمد که معلمش (با توجه به فرهنگ استرالیا) مثال تعارف مشروب توسط برادر را برایشان زده و از آنها خواسته بگویند در این موقعیت چه کار میکنند؟ با یک حساب سر انگشتی میشود فهمید که در سال 1995 در استرالیا در مقطع ابتدایی لااقل یک درس را به مهارتهای مقابلهای اختصاص دادهاند.
در ایران این کار خیلی دیرتر و با کارگاههای مرکز مشاورة وزارت علوم شروع شد. جزوههای انصافا خوبی که مرکز مشاورة مرکزی وزارت علوم و دانشگاه تهران چاپ کردند و هنوز هم میکنند قابل تقدیر است و در نوشتن این مطلب هم از آن جزوهها استفادة فراوانی برده شده است، اما جا دارد که ما چنین جریانی را آسیبشناسی کنیم.
ما هنوز از سنین بالاتر شروع میکنیم. اما واقعیت این است که کودکی که این مهارتها را در مقطع ابتدایی بیاموزد در نوجوانی و جوانی راحتتر با قضایا کنار میآید.
ضمن اینکه الگوهای غلط رفتاری در او شکل نمیگیرد تا تغییر دادنش در مقاطع بالاتر اینقدر سخت باشد... و بحث همیشگی اینکه اینجا ایران است. باید تحقیقاتی انجام شود تا بفهمیم کدام تکنیکها با توجه به شرایط فرهنگی ما بهتر جواب میدهد و این که آیا نیازی به بومی کردن آنها هست یا نه؟
پایاننامههایی که در مورد این مهارتها نوشته شدهاند، همه و همه از افزایش سلامت روان بعد از یاد گرفتن این مهارتها حکایت دارند.
مولتیپل اسکلروزیس (ام اس) یک بیماری بالقوه ناتوان کننده است که درآن سیستم ایمنی بدن شما غلاف محافظی که اطراف اعصاب راپوشش می دهد می خورد. این مورددرارتباط بین مغز وسایر اندامها مداخله نموده ودرنهایت ممکن است موجب زوال اعصاب که یک روند غیر قابل برگشت می باشد گردد . علائم به صورت گسترده ای متفاوت ووابسته به میزان صدمه واعصاب خاصی که تحت تاثیر قرارگرفته است می باشد.
افراد مبتلا به موارد شدید مولتیپل اسکلروزیس ممکن است توانایی راه رفتن ویا صحبت کردن را از دست بدهند . تشخیص زود هنگام مولتیپل اسکلروزیس یا( ام اس )در دوره بیماری می تواند مشکل باشد زیرا علائم اغلب می آیند ومی روند . گاهی اوقات نیز برای ماهها ناپدید می شوند هرچند مولتیپل اسکلروزیس در هرسنی می تواند بروز نماید اما اغلب شروع آن دربین سنین 20 و40 سال بوده واحتمال ابتلاء زنان به مولتیپل اسکلروزیس نسبت به مردان بیشتر است .
عــلائـم
علائم ونشانه های بیماری به طور گسترده ای متفاوت است ، بسته به محل فیبر های آسیب دیده عصبی علائم ونشانه های مولتیپل اسکلروزیس ممکن است شامل :
- بی حسی یا ضعف در یک یا چند اندام که معمولاًدر یک طرف بدن یا نیمه تحتانی بروز می نماید .
- از دست دادن جزئی یا کامل بینایی ، معمولاً در یک چشم ودر یک زمان یا اغلب با درد در هنگام حرکت چشم ( التهاب عصب بینایی )
- دوبینی یا تاری دید
- سوزش یا درد در قسمت هایی از بدن
- احساس شوک الکتریکی که با حرکت خاص سر بروز می نماید
- رعشه ، عدم هماهنگی ، عدم استواری و عدم تعادل در راه رفتن
- خستگی
- سرگیجه
اغلب افراد مبتلا به( ام اس) به خصوص در مراحل شروع بیماری علایمی از عود بیماری را تجربه می کنند که بدنبال آن دوره های بهبود کامل یا ناقص علائم را خواهند داشت .
علائم ونشانه های( ام اس) اغلب با یک افزایش درجه حرارت در بدن بدتر می شود
در
یک تحقیق ثابت شد که بچههای سالم ممکن است در طول روز 400 بار بخندند و بزرگسالان
سالم تنها 15 بار در طول روز میخندند.
1- کنترل استرس: خندیدن باعث کاهش میزان هورمونهای استرس زا
مانند کورتیزول، اپی نفرین (آدرنالین)، دوپامین و هورمون رشد میشود.خندیدن باعث
افزایش میزان هورمونهای ارتقادهنده سلامتی مانند آندورفین و انتقال دهندههای عصبی
میشود.خنده باعث افزایش تعداد سلولهای تولیدکننده آنتی بادی و بهتر کردن کار
سلولهای لنفوسیت (سلولهای T) میشود که از بدن در برابر عوامل خارجی دفاع میکنند.تمام
این موارد سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند. علاوه بر این باعث کاهش اثرات مخرب
روانی ناشی از استرس میگردد.
2- تخلیه احساسات: آیا شما تا به حال احساس کرده اید که خواهان
خندیدن یا گریه کردن میباشید؟آیا شما بعد از خندیدن، احساس تخلیه احساسات کرده
اید؟به طور کلی باید گفت که خندیدن باعث تخلیه احساسات جسمیو روحی میگردد.
3- ورزش داخل بدن: خندیدن از ته دل باعث ورزش دیافراگم و انقباض
عضلات شکمیو حتی شانهها میشود و بعد از خندیدن، عضلات را آرام و شل میسازد.همچنین
خندیدن، ورزشی برای سلامتی قلب میباشد.
4- منحرف کردن افکار: خندیدن باعث دور شدن عصبانیت، استرس و
افکار منفی میشود.همچنین خندیدن موجب میشود که کمتر احساس گناه کنید.
5- چشم انداز: مطالعات نشان میدهد که پاسخ ما به وقایع استرس زا
میتواند با تهدید یا چالش جایگزین شود. طنز و شوخی کمتر تهدیدآمیز میباشد و در
نتیجه بیشتر مثبت میباشد.
6- فواید اجتماعی خندیدن: با خندیدن خود را به دیگران نزدیکتر
میکنید.بیشتر افراد بر این عقیدهاند که خندیدن همانند لبخند زدن و مهربانی، مسری
میباشد.
بنابراین اگر شما بیشتر میخندید، به افراد اطراف خود کمک میکنید تا آنها هم
بخندند و از فواید خندیدن لذت ببرند.بهبود خلق و خو با خندیدن باعث کاهش میزان
استرس و شاید بهبود کیفیت تعامل اجتماعی میشود. چگونه بخندیم؟با استفاده از روشهای
زیر میتوانید بیشتر بخندید:
1- تلویزیون و فیلمها: اگر فیلمیکه زیاد خنده دار نیست را
ببینید، ممکن است شما را ناامید سازد.فیلمیکه واقعا خنده دار میباشد، باعث میشود
که بخندید و هرگاه نیاز به خندیدن داشتید، آن را ببینید.اثرات مسری خنده باعث میشود
که شما در طول فیلم به طور غیرارادی بخندید و بعد از تماشای فیلم، صحنههای فیلم
را که یادتان میآید را مرور کنید و باز بخندید.
2- خندیدن با دوستان: مهمانیها و بازیهای دوستانه نیز باعث
افزایش خندیدن در شما میگردد.
3- یافتن طنز در زندگی: بهجای شکایت کردن از ناکامیهای زندگی،
سعی کنید به آنها بخندید.اگر چیزی ناامید کننده یا افسرده کننده میباشد، بدانید
که شما میتوانید از پشت به آن مسئله نگاه کنید و بخندید.فکر کنید که چگونه به
دوستانتان میتوانید این مسئله را بهصورت داستان بگویید، طوری که آنها بخندند و
با این طرز فکر، شما هم به آن مسئله میخندید.اگر شما زندگی خود را شاد و پر از
خنده سازید، هم میتوانید از استرسهای بیمورد بکاهید و هم سلامتی خود را بدست
آورید.
4- خنده واقعی و مصنوعی: تحقیقات نشان داده است که خندیدن چه
واقعی باشد و چه مصنوعی، دارای اثرات مفیدی میباشد.بدن نمیتواند بین خنده واقعی
و مصنوعی تفاوتی قائل شود و فواید جسمیشبیه هم را دارد.لبخند مصنوعی ممکن است
باعث خنده واقعی گردد.
منبع:
خبر پرداز-داده های اقتصاد و تجارت ایران : داروغذا:فواید خندیدن بجا
با سلام. این وبلاگ اصلاً به مطالب سیاسی نمی پردازد. ولی خب این بار استثنائاً شما را برای دریافت طنز سیاسی دکتر سلام به لینک زیر ارجاع می دهیم. دیدن این کلیپپ ویدئوها خالی از لطف نیست.
کودک که بودم
وقتی زمین می خوردم
مادرم مرا می بوسید
تمام دردهــــــــایم از یادم می رفت
دیروز زمین خوردم ، دردم نیامد !!
اما به جایش تمام بوسه های مــادرم به یادم آمد !
بعد از کلی پیاده روی و بغل گرفتن دخترک و بی حس شدن دست هایم، او را می گذارم زمین و در دل با خودم قرار می گذارم که دیگر تا آخر مسیر هر چقدر هم اصرار کرد بغلش نکنم.
کمی راه می رویم و او، تند می دود جلوی قدم هایم و می گوید: «بغلم کن!» قبول نمی کنم. می گوید: «اگه بغلم نکنی خسته می شما!» می گویم: «عزیزم منم خسته شدم. دستام درد گرفته. دیگه نمی تونم بغلت کنم. چیزی نمونده. یه کم دیگه بریم می رسیم.» از جلوی پایم کنار نمی رود. اشک در چشم هایش حلقه می زند، اما من با خودم قرار گذاشته ام. توانش را هم ندارم… او هم دیگر بزرگ شده است، می تواند چند دقیقه ای راه بیاید.
ناگهان دست هایش را به طرفم بالا می آورد و با بغضی که به سرعت تبدیل به گریه می شود، التماس می کند که بغلش کنم.
انگار تمام وجودش دست هایی شده رو به من …
دلم که از سنگ نیست. وقتی کودکم این طور التماسم می کند، چطور می توانم سر قول و قرارم با خودم بمانم؟! دست درد را فراموش می کنم و دخترک را در آغوش می گیرم.
سرخوش!
با رضایت!
و با خودم فکر می کنم او که از مادر مهربان تر است… تا به حال شده است از پیاده رفتن خسته شده باشم؟ و از تنها رفتن… و از راه طولانی… چند بار دست هایم را به طرفش دراز کرده ام تا فقط در آغوشم بگیرد! چند بار جلوی قدم هایش دویده ام، با اشکی بر چشم و بغضی در گلو… نه برای رفع گرفتاری، نه برای سلامتی بیمار، نه برای رزق و روزی بیشتر و نه برای هیچ چیز دیگر… فقط و فقط برای این که مرا تنگ در آغوش بگیرد…
… او که از مادر مهربان تر است.
مساحت خلوتم را پر کن ... فرقی نمی کند ... افقی یا عمودی ... همین که ضلعی ... از چهار دیواری ام باشی ... کافیست...
شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت لیک شعری نسرود
نه که معشوقه نداشت نه که سرگشته نبود
سالها بود دگر کوچه ی مهتاب خیابان شده بود
وقتی دردت یکی دو تا نیست،
می خواهی از "این" بنویسی،
اما وجود "آن" آنقدر آزارت میدهد که "این" را به کل فراموش می کنی...