حافظ


مَطَلَب طاعت و پیمان و صَلاح از منِ مستکه به پیمانه‌کِشی شُهره شدم روز اَلَست
من همان‌دَم که وضو ساختم از چشمه‌ی عشقچارتکبیر زدم یک‌سره بر هر چه که هست
مِی بده تا دهمت آگهی از سِرّ قضاکه به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
کمر کوه کم است از کمر مور این جاناامید از در رحمت مشو ای باده پرست!
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مَرِسادزیر این طارُم فیروزه کسی خوش ننشست
جان فدای دهنش باد که در باغ نظرچمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شدیعنی از وصل تواَش نیست بجز باد به دست

نظرات 1 + ارسال نظر
دوست یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://دوست

شاید زمان های اندکی را در کنارت باشم شاید هیچوقت، اما زمانهای بسیاری را به یادت هستم شاید همیشه.........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد