کوچک باش و عاشق

از باغی می گذری و به یک درخت بلند و عظیم بر می خوری
مقایسه کن؛ درخت بسیار تنومند و بلند است و تو خیلی کوچک هستی 
اگر مقایسه نکنی، از وجود آن درخت لذت می بری، ابداً مشکلی وجود ندارد.
درخت تنومند است :خوب که چی، بگذار تنومند باشد، تو که یک درخت نیستی ،درختان دیگری هم هستند که چندان تنومند و بزرگ نیستند ،ولی هیچکدام از عقده حقارت رنج نمی برند.
من هرگز با درختی برخورد نکردم که از عقده حقارت یا عقده خود بزرگ بینی در رنج باشد.
حتی بلند ترین درختان هم از عقده خود بزرگ بینی رنج نمی برند، زیرا مقایسه وجود ندارد.
انسان مقایسه را خلق می کند، آنوقت دو نتیجه وجود دارد؛ گاهی احساس برتری می کنی و گاهی احساس حقیر بودن و امکان احساس حقیر بودن بیش از احساس برتری است.
زیرا میلیون ها انسان وجود دارند، یکی از تو زیباتر، دیگری از تو بلند قد تر، یکی از تو قوی ترو دیگری به نظر هوشمند تر از تو می رسد.
یکی بیشتر از تو علم آموخته، یکی موفق تر است، یکی مشهورتر
یکی چنان است و دیگری چنین.
اگر مقایسه را ادامه بدهی، میلیون ها انسان برای مقایسه وجود دارند
عقده حقارت بزرگی گردآوری می کنی.
ولی اینها واقعاً وجود ندارد، ساخته خودت است.
کوچک باش و عاشق
معشوق خودت را بزرگ انتخاب کن ….
بزرگ ….!
که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را . . . .

Be small, and dare to love
Choose grand love to love
a grand love . . . . !
For love knows how to make you grand…
d

 

نظرات 1 + ارسال نظر
پدرام جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:44 ب.ظ

ممنونم بچه ها .
واقعا مرسی که زحمت میکشین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد