-
آرامش سنگ یا آرامش برگ؟
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 22:02
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: “عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟” استاد برگی از شاخه...
-
مگسی را کشتم
شنبه 21 مردادماه سال 1391 22:58
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید، به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!! ای دو صد نور به قبرش بارد؛ مگس خوبی بود... من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد، مگسی را کشتم ...! حسین پناهی
-
یادگاری
شنبه 21 مردادماه سال 1391 09:30
هی پشت پنجره می آیم شاید نشانی از تو بجویم هی پشت پنجره می آیم شاید شمیم پیرهنت را کالسکه ی نسیم فرو آورد . هی چشم خود به جاده می دوزم زان دوردست ساکت وهم آلود گرد و غبار پای سواری نیست؟ آیا کبوتر صحرایی زانسوی ابری بارانی مکتوب یار نیاورده است؟ ... هی پشت نجره می آیم هی پشت پنجره می آیم
-
خدایا
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 23:01
خدایا از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار. نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد روزی چقدر عاشق بودیم
-
تاثیرات رنگ قرمز
جمعه 2 تیرماه سال 1391 10:53
دانشمندان آمریکا در بررسیهای خود نشان دادند که تماشای رنگ قرمز واکنشهای بیننده را سریعتر و قویتر می کند. محققان دانشگاه روچستر در این تحقیقات نشان دادند که وقتی فردی رنگ قرمز را می بیند واکنشهای سریعتر و قویتری از خود بروز می دهد اما این اثر زمان کوتاهی را طی می کند این واکنش سریع و قدرت بالا، همان چیزی است که برای...
-
کودکی که یک دست نداشت
جمعه 2 تیرماه سال 1391 10:45
کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد… پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی...
-
گذر عمر
جمعه 2 تیرماه سال 1391 10:36
-
خارجی ها
جمعه 2 تیرماه سال 1391 10:32
"این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند" البته من هم میخواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج میدانم. تازه دایی دختر عمهی پسر همسایهمان در آمریکا...
-
خویشتن داری
جمعه 2 تیرماه سال 1391 10:29
زن و شوهری در طول ۶۰ سال زندگی مشترک، همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در طول این سالیان طولانی آنها راجع به همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از هم پنهان نمی کردند. تنها چیزی که مانند راز مانده بود، جعبه کفش بالای کمد بود که پیرزن از شوهرش خواسته بود هیچگاه راجع به آن سوال نکند و تا دم مرگ...
-
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 20:39
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟! یا در این قصه به دنبال مقصر باشم ؟ شاید اینگونه خدا خواست مرا زجر دهد تا...
-
زنده یاد قیصر امین پور
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 20:31
-
لحظه های کاغذی
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 20:30
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده،میزهای صف...
-
فاصله
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 00:12
-
خدا با ماست
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 15:36
خدایمان را آشکار کنیم در دستی که به یاری می گیریم در قلبی که شاد می کنیم در لبخندی که بر لب می نشانیم خدا با ماست, خدایمان را آشکار کنیم
-
باغ همسایه
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1391 22:49
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده ار دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، ماههاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 00:30
سلامی به زیبایی شکوفه هایی که همین امروز فردا قراره به دنیا بیان ... گرچه عمرشون کوتاهه ولی زیبا زندگی می کنن.... کاش ما هم مثل شکوفه بهاری بودیم زیبا، صبور، و بی گله و شکایت
-
تقدیم به بچه های گل روانشناسی 86
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 12:49
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران ، دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را ، آشتی کن با خدای خود تو غیر از من ، چه می جویی؟ تو با هر کس به غیر از من ، چه میگویی ؟ تو راه بندگی طی کن عزیزا ، من خدایی خوب میدانم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 21:06
سلام..... نگاه آینه می گفت : به من چو می نگری از چه روی می گریی؟ برآمد از دلم آهی ...! که روی روشن او تیره شد مکدر شد... به دست خویش ستردم ز روی آینه آه... نگاه آینه خندید
-
من خدا را دارم
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 13:16
من خدایی دارم که در این نزدیکی است نه در آن بالاها مهربان ، خوب ، قشنگ چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی میگوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا میخواند، او مرا می خواهد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 20:58
من آموخته ام که برای زخم پهلویم برابر هیچ کیکاووسی ، گردن کج نکنم و زخم در پهلو وتیر درگردن ، خوشتر تا طلب دارو از ناکسان و کسان . زیرا درد است که مرد میزاید و زخم است که انسان می آفریند . پدرم میگوید : قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست . پس زخمهایت را گرامی بدار . زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است تو اما در پی زخمی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 13:27
یک نفر همره باد ! آن یکی همسفر شعر و شمیم ، یک نفر خسته از این دغدغه ها ! آن یکی منتظر بوی نسیم ! همه هستیم در این شهر شلوغ ؛ غرق در زندگی سخت پر از مشغله ها ! دلخوریها بسیار ، دلخوشی بی مقدار ! شاید این بس که : همه یاد همیم !
-
مولانا
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 19:20
من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه * در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه * جانا به خرابات آ، تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه * هر گوشه یکی مستی، دستی زده بر دستی وان ساقی هر هستی با ساغر شاهانه * تو وقف خراباتی، دخلت می و خرجت می...
-
کوچک باش و عاشق
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 19:16
از باغی می گذری و به یک درخت بلند و عظیم بر می خوری مقایسه کن؛ درخت بسیار تنومند و بلند است و تو خیلی کوچک هستی اگر مقایسه نکنی، از وجود آن درخت لذت می بری، ابداً مشکلی وجود ندارد . درخت تنومند است :خوب که چی، بگذار تنومند باشد، تو که یک درخت نیستی ،درختان دیگری هم هستند که چندان تنومند و بزرگ نیستند ،ولی هیچکدام از...
-
پیام دکتر شریعتی
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 13:47
پیامی به نسل جوان ای جوان تو میدانی و همه میدانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من، از آوردن برق امیدی در نگاه من، از بر انگیختن موج شعفی در دل من عاجز است . تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن بخاطر تو، زندانی کشیدن بخاطر تو، و رنج بردن بپای تو تنها لذت بزرگ زندگی من است ! از شادی توست که من در دل میخندم ، از...
-
قصه چهار شمع
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 13:33
چهار شمع چهار شمع به آرامی میسوختند و با هم گفتگو میکردند. محیط به قدری آرام بود که گفتگوی شمعها شنیده میشد. اولین شمع میگفت: من «دوستی» هستم اما هیچکس نمیتواند مرا شعلهور نگاه دارد و من ناگزیر خاموش خواهم شد. شمع دوستی کم نورتر و کم نورتر شد و خاموش گشت. شمع دوم میگفت: من «ایمان» هستم اما اغلب سست میگردم و...
-
احوالپرسی از بچه های به یادموندنی
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 23:44
سلاااااااااااااااااااااام.بچه های خوب وگل روانشناسی۸۶. وای نگیدکه دلم خیلی براتون تنگ شده دقیقا اندازه یه ملکول .چه خبرا چیکارا میکنیدخوش میگذره چرا کسی پیامی خبری چیزی نمیذاره.الان ممکنه کسی بگه توچرا نمیذاری!راستش من یه شب اومدم سایت خوابگاه هر کاری کردم نتونستم چه جوری باید مطلب بذارم حدودا۲ساعت ور رفتم ولی نتونستم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 آذرماه سال 1390 18:22
پروردگارم، مهربان من از دوزخ این بهشت رهاییم بخش ! در این جا هر درختی مرا قامت دشنامی است و هر زمزمه ای بانگ عزایی و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی در هراس دم می زنم در بیقراری زندگی می کنم و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی هست من در این بهشت ، همچون تو در افریده های رنگارنگت تنهایم، تو قلب بیگانه را میشناسی ،که خود...
-
خوشبختی
جمعه 25 آذرماه سال 1390 10:56
سختی ها به ما می آموزد که زندگی رابیشتر قدر بدانیم گاه پیش از آنکه قدر زندگی اطراف خود را بشناسیم احساس ترس و تنهایی کرده ایم همانگونه که رشد می کنیم زندگی دگرگونه می شود آموختن بیشتر، رشد بیشتر را به همراه می آورد آزردن، ترسیدن، تنها ماندن و گریستن منزل های راه آموختن اند درک احساساتمان، زندگی را عرصه نبرد و پیروزی...
-
دلم تنگ است
جمعه 18 آذرماه سال 1390 21:11
شبی غمگین شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی...
-
سلام
جمعه 18 آذرماه سال 1390 21:04
با سلام خدمت همتون شرمنده فضولی کردم ولی بهتره ازاین به بعد برای آگاه شدن از حال همدیگه به آدرس زیر بیاین.این وبلاگ عمومی-دانشجویی بیرجنذیاست www.bh891.loxblog.com باسپاس مدیریت وبلاگ دانیال محمدی 3000990084